.:[شه بـی سر]:.

پیچیده شمیمت همه جاای شه بی سرچون شیشه ی عطری که سرش گم شده بـاشد

.:[شه بـی سر]:.

پیچیده شمیمت همه جاای شه بی سرچون شیشه ی عطری که سرش گم شده بـاشد

.:[شه بـی سر]:.

آن کشــتـه کــه بــردنـد بـه یغــما کفنـش را

تیــر از پــی تیـــر آمــد و پوشــاــند تــنش را

خـون از مــژه میــریخــت به تشییــع غریبش

آن نیـــزه کــه میبــرد ســــر بــی بــدنش را

پیـــراهنـــی از نیــزه و شمــشیر بـه تن کرد

بــا خــــار عــوض کـــرد گــــل پیـــرهنـش را

زیبــا تــر از ایـن چیـــست کــه پروانه بسوزد

شــمعی بـه طـــواف آمــده پـرپــر زدنــش را

آغــوش گــشــایـــد بـــه تــســـلای عـزیــزان

یــا خـــاک کنـــد یـوســف دور از وطـــنــش را

خورشــیــد فــروزان شــده در تـیـرگـی شـام

تــا بــاز به دنــیــا بـرســـانـــد ســخــنــــش را

...[فاضل نظری]...

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عمه سادات» ثبت شده است

از تماس تازیانه هر تنی آزرده بود


صحنه را عباس اگر می دید بی‌شک مُرده بود


تا غروب روز عاشورا خدا خود شاهد است


عمه‌ی سادات را کوچک کسی نشمرده بود


از همان ساعت که سقا رفت سوی علقمه


حال زینب مثل زن‌های «برادر‌مرده» بود


خواست در آغوش خود گیرد حسینش را نشد


بسکه تیر و نیزه بر نعش برادر خورده بود


فکر می‌کردند نفرین کرده در حالی که او


دست هایش را برای شکر بالا برده بود

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۴ ، ۱۶:۰۱
لبیک یاحسین ...