عمه ی سادات ....

از تماس تازیانه هر تنی آزرده بود

صحنه را عباس اگر می دید بی‌شک مُرده بود

تا غروب روز عاشورا خدا خود شاهد است

عمه‌ی سادات را کوچک کسی نشمرده بود

از همان ساعت که سقا رفت سوی علقمه

حال زینب مثل زن‌های «برادر‌مرده» بود

خواست در آغوش خود گیرد حسینش را نشد

بسکه تیر و نیزه بر نعش برادر خورده بود

فکر می‌کردند نفرین کرده در حالی که او

دست هایش را برای شکر بالا برده بود

عشـــق...

دستگیری ز گدا گردن هر ارباب است

کار ما دست تو آقاست اباعبدالله

هر کسی داد سلامی به تو و اشکش ریخت

او نظر کرده‌ی زهراست اباعبدالله

دلتنــگ ...

روی دستش پسرش رفت ولی قولش نه

نیزه ها تا جگرش رفت ولی قولش نه

مظلومـ استـــــ همیــشه....

مسیروتقویم زمانی کاروان امام حسین ...

جهت مشاهده عکس در سایز بزرگ برروی عکس کلیک نمایید

التماست میکنم...

حسیـن جــــان 

صبــر مـن مانـنـد صبــر حضرت ایوب نیست 

کربلا می خـواهم آقـــا! التماست می کنــم...

عشق حسین...

حسیـــــــن جان

یک ذره عقل هم که خدا لطف کرده بود

کردیم نذر عشق تو تا عاشقت شدیم

چاره ی دیگری نبود...

یــاحســـــین

چاره ی دیگری نبود... 

باید تو در خون خودت دست و پا می زدی

 تا ما در نادانی هایمان دست و پا نزنیم...

روضه ی حسین..

با روضه حسین نفس تازه میکنم  

وقتی هوای شهر نفس گیر می شود

سکوت میکنم حال تـــوبگو:

یک نوشته ی زیبا برای سردار عشق حسین

جمله یاخواسته ای که وقتی جلوی ضریح نورانیش قرار میگیری 

امیدوارم به خواستت برسی واجرتم باخود آقاامام حسین 

بسم الله...