حسیـن جــــان
صبــر مـن مانـنـد صبــر حضرت ایوب نیست
کربلا می خـواهم آقـــا! التماست می کنــم...
حسیـن جــــان
صبــر مـن مانـنـد صبــر حضرت ایوب نیست
کربلا می خـواهم آقـــا! التماست می کنــم...
حسیـــــــن جان
یک ذره عقل هم که خدا لطف کرده بود
کردیم نذر عشق تو تا عاشقت شدیم
یــاحســـــین
چاره ی دیگری نبود...
باید تو در خون خودت دست و پا می زدی
تا ما در نادانی هایمان دست و پا نزنیم...
مردی نزد امام حسین علیه السلام آمد و گفت :
"من مردی گناهکارم و از معصیت پرهیز نمی کنم ، مرا پند و اندرز بده "
امام فرمودند: پنج کار انجام بده و هر چه می خواهی گناه کن .
اول : روزی خدا را نخور و هر چه می خواهی گناه کن .
دوم : از ولایت و حکومت خدا خارج شو و هر چه می خواهی گناه کن .
سوم : جایی را پیدا کن که خدا تو را نبیند و هر چه می خواهی گناه کن .
چهارم : وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو می آید، او را از خود دور کن و هر چه می خواهی گناه کن .
پنجم : وقتی مأمور و مالک جهنم می خواهد تو را در آتش بیندازد، در آتش نرو و هر چه می خواهی گناه کن .
یک نوشته ی زیبا برای سردار عشق حسین
جمله یاخواسته ای که وقتی جلوی ضریح نورانیش قرار میگیری
امیدوارم به خواستت برسی واجرتم باخود آقاامام حسین
بسم الله...
از به دنیا آمدن امام حسین(ع) هفت روز گذشته بود که اسماء دوباره بردش پیش حضرت محمد (ص).پدربزرگ برای نوزاد گوسفند
قربانی کرد و هم وزن موهای سرش نقره صدقه داد.اسماء باز هم گریه حضرت محمد(ص) را دید این بار طاقت نیاورد. نتوانست
نپرسد.پرسید: این گریه برای چیست؟ هم امروز و هم روز تولد؟گفت :
گریه میکنم برای نوهام.روزی میآید که یک عده ستمکار از بنیامیه او را میکشند...
.. ـــــ . ــــــــــــ . ــــــــــــ . ـــــــ . ـــــــ . ـــــــ . ـــــــ . ـــــــــ ..
اسماء نوزاد را پیچیده بود توی یک پارچه سفید.حضرت محمد(ص) نوزاد را از او گرفت.در گوش راستش اذان گفت و در گوش چپش
اقامه.اسمش را گذاشت شبیر... شبیر به عربی میشود حسین.نوزاد، پسر کوچک علی بود و علی برای محمد، مثل هارون بود
برای موسی.شبیر پسر کوچک هارون بود ...
منبع : هیئت کربلا
سایت:www.farhangnews.ir